گزارش کتاب
مقاله اول: (احتضار اسرائیل)
مقاله نخست این کتاب (احتضار اسرائیل) نام دارد که در سال ۲۰۰۹ نگاشته شده. وی این یادداشت را با اشاره به اختلاف نظر نتانیاهو و اوباما در خصوص شهرکسازی ها آغاز می کند و معتقد است اوباما همانند دیگر رئیس جمهوران پیشین ایالات متحده در تلاش برای توقف شهرک سازی ها ناکام خواهد بود.
جان مرشایمر در پاسخ به چرایی ناکامی اوباما می نویسد:
دلیل اصلی که وی نتوانست اسرائیل را از انجام مستعمره سازی سرزمین های اشغالی باز دارد، لابی اسرائیل است. این لابی یک گروه ذی نفع قدرتمند ویژه است که دولت آمریکا را به سمت و سوی ایجاد یک (رابطه ویژه) با اسرائیل سوق می دهد . رابطه ویژه به معنی ثبات در رابطه ی واشنگتن با اسرائیل، حمایت دیپلماتیک تقریباً بی قید و شرط و دریافت بیشترین کمک خارجی، در قیاس با کشور های دیگر است.
وی در ادامه به رد دلایل مطرح شده از سوی حامیان لزوم داشتن «رابطه ویژه» میان رژیم صهیونیستی و آمریکا میپردازد و معتقد است دلایل گفته شده همگی قابل رد است. او همدلی و همرأیی میان مردم رژیم صهیونیستی و آمریکا بهعنوان نخستین دلیل مطرح شده را با استناد به نظرسنجیهای گوناگون رد میکند. مرشایمر دومین دلیل مطرح شده یعنی همردیف دانستن منافع رژیم صهیونیستی و آمریکا را فریبی بیش نمیداند و تذکر میدهد طبق اصول اولیه روابط بینالملل «منافع اسرائیل مانند منافع هر کشور دیگری، همیشه با منافع آمریکا همردیف و هم سو نیست»[۲]
مرشایمر در ادامه با ذکر این نکته که هیچ کشوری در سیاست خارجی خویش بیعیب و نقض نیست، «رابطه ویژه» را یکی از دلایل عدم امکان انتقاد به سیاستهای اشتباه دولتمردان رژیم صهیونیستی از سوی رئیسجمهوران آمریکا بهمنظور تصحیح آن میداند. وی معتقد است در جنگ ۳۳ روزه اگر آمریکا به این رژیم فشار میآورد تا با پاسخ هوشمندانهتر اقدام میکرد و یا آتشبس سریعی اعلام مینمود، آمریکا دوست بهتری برای رژیم صهیونیستی بود اما رابطه ویژه و لابیهای این رژیم مانع این امر مهم شدند.
مرشایمر یکی از پیامدهای این رابطه ویژه را «احتضار اسرائیل» میداند و برخلاف تصور رایج، این لابی را بزرگترین خطر برای رژیم صهیونیستی نام میبرد. او با بررسی سه سناریو پیش روی رژیم صهیونیستی در صورت عدم تشکیل دولت مستقل فلسطینی که خواسته رئیسجمهوران آمریکایی بوده و لابی مانع تحقق آن شده است، به این جمعبندی میرسد که این لابی موجب احتضار این رژیم شده است.
وی معتقد است در صورتی که رژیم صهیونیستی به طرح دو دولت تن ندهد سه سناریو بیشتر در پیش روی خود ندارد. سناریوی نخست، تشکیل یک کشور دوملیتی دموکراتیک که به دلیل رشد جمعیتی فلسطینیان، یهودیان در اقلیت خواهند بود و عملاً این طرح از سوی رژیم صهیونیستی اجرا نخواهد شد. سناریو دوم این است رژیم صهیونیستی غالب فلسطینیان را اخراج نماید. این سناریو غیرمحتمل به نظر میرسد زیرا نه تنها جنایت بشری است، بلکه بیرون کردن ۵.۵ میلیون نفر جمعیت فلسطینی ساکن میان رود اردن و دریای مدیترانه عملاً امکانپذیر نیست. سناریو آخر شکلی شبیه آپارتاید است که بر اساس آن رژیم صهیونیستی کنترل خویش بر سرزمینهای اشغالی را افزایش داده اما به تعدادی سرزمینهای تحت محاصره و غیرمرتبط با هم و به لحاظ اقتصادی فلج، اجازه خودمختاری محدود بدهد. این سناریو به دلیل تداوم افزایش جمعیت فلسطینیان و تشکیل حکومت آپارتایدی امکان پذیر نیست. لذا مرشایمر نتیجه میگیرد تنها راه بقا رژیم صهیونیستی طرح دو دولت است، در حالی که لابی مانع تحقق آن شده است.
مقاله دوم: «لابی اسرائیل و سیاست خارجی ایالاتمتحده»
مرشایمر در این مقاله که در سال ۲۰۰۸ نگاشته است، با بررسی وقایع گوناگون به دنبال اثبات این موضوع است که لابی رژیم صهیونیستی در آمریکا، موجب رفتارهایی از سوی ایالاتمتحده در منطقه غرب آسیا شده است که به هیچ عنوان در زمره منافع آمریکا نبوده است.
وی معتقد است این لابی موجب شده امریکا به یک «حامی بزرگواری» تبدیل شود که به ارائه کمکهای بلاعوض، حمایتهای نظامی فراوان، وامهای استثنایی و… اقدام نماید در حالی که «این سخاوت خارقالعاده، اگر اسرائیل یک موهبت راهبردی حیاتی بود یا اگر پای یک مسئله اخلاقی گریزناپذیر برای تداوم حمایت ایالاتمتحده و جود داشت، قابل درک بود؛ اما هیچ منطق متقاعدکنندهای وجود ندارد!»[۳]
مرشایمر در ادامه به بررسی این حمایتها میپردازد و معتقد است پیامدهای منفی گوناگونی برای منافع ایالاتمتحده به همراه داشته است.
۱- یک دردسر راهبردی: وی معتقد است حمایت بیچون چرا از رژیم صهیونیستی موجب دور شدن کشورهای غرب آسیا و مسلمانان از آمریکا، گسترش تروریسم علیه آمریکا، شریک دانستن آمریکا در ناامنی منطقه و ظلمهای رژیم صهیونیستی و موجب ایجاد هزینه برای مقابله با تروریسم برای کشورهایی شده است که هیچ رابطهای با منافع آمریکا نداشته است.
۲- زوال اخلاقی: تاکنون حامیان رژیم صهیونیستی معتقد بودند که به چهار دلیل ارزشی و اخلاقی آمریکا باید از تلآویو حمایت کند. حکومتی ضعیف در محاصره دشمنان، دموکراسی بودن ساختار حاکمیت آن در گرداگرد حاکمیتهای دیکتاتور، جنایات تاریخ علیه یهودیان و اخلاقیتر بودن این رژیم نسبت به دشمنانش. مرشایمر بهطور مبسوط تمام دلایل را رد مینماید و معتقد است این رژیم رفتاری غیر دموکراتیکتر و غیرانسانیتر از دیگر همسایگان خویش و فلسطینیان طی دههها داشته است و دیگر کسی نمیتواند با این گزارههای اخلاقی مدعی لزوم حمایت آمریکا از این رژیم شود. این زوال اخلاقی موجب شده است تلاشهای دموکراسی خواهانه آمریکا در منطقه زیر سؤال برود.
جان مرشایمر پس از تلاش برای اثبات غیرمنطقی بودن حمایتها از رژیم صهیونیستی از سوی آمریکا و داشتن «رابطه ویژه»، به بررسی لابی آیپک و اقدامات آنان میپردازد. او دلایل موفقیت لابی را اینگونه معرفی مینماید:
«لابی دو راهبرد گسترده برای ارتقای حمایت ایالاتمتحده از اسرائیل تعقیب میکند. نخست اعمال نفوذ عمیق در واشنگتن از طریق اعمال فشار بر کنگره و قوه مجریه در راستای تعقیب هدف مذکور توسط این نهادها… دوم، لابی میکوشد اطمینان یابد که گفتمان عمومی درباره اسرائیل، آن را گونهای مثبت نشان دهند[۴]»
مرشایمر در ادامه بهطور مبسوط و با ذکر مثالهایی از دوران بوش و اوباما به چگونگی و میزان نفوذ این لابی در کنگره، دولت، کنترل دانشگاهها و تسخیر رسانهها میپردازد.
وی در ادامه به موضوع مهم «صدا خفه کن بزرگ» اشاره میکند. مرشایمر یکی از بزرگترین سلاحهای لابی را اتهام یهودستیزی نام میبرد که انتقاد از سیاست خارجی این رژیم را مترادف با یهودستیزی و یا هر انتقادی را بهمنزله زیر سؤال بردن حق حیات رژیم صهیونیستی جلوه میدهند. وی اثبات مینماید امروزه در میان جوامع اروپا و آمریکا یهودستیزی مترادف با انتقاد از رژیم صهیونیستی نیست و این حربه همانند دهه ۳۰ میلادی دیگر قابل استفاده نیست اما همچنان نقش صدا خفه کن بزرگ را بازی میکند.
مرشایمر در بخش پایانی یادداشت خود به تأثیر این لابی بر تصمیمات سیاست خارجی ایالاتمتحده در پروندههای گوناگون میپردازد:
۱- اهریمن نمایی فلسطینیها: او با بررسی دوران بوش و تلاش آمریکا برای ایجاد صلح میان فلسطینیان و رژیم صهیونیستی، دلیل ناکامی مذاکرات را اهریمن نمایی تمام فلسطینیان همچون یاسر عرفات از سوی لابی مینامد که این اتفاق موجب شد دولت بوش از اقدامات خود عقبنشینی کند.
۲- جنگ عراق: در این قسمت جان مرشایمر با بررسی استنادات گوناگون و فراوان مدعی است جنگ عراق نه به نفع منافع ایالاتمتحده بود و نه تصمیم ساختار سیاسی آمریکا، بلکه تنها عامل تعیین کننده تصمیم آمریکا برای حمله به عراق، فشار رژیم صهیونیستی و لابی بود.
۳- رؤیای دگرگونی منطقه: وی با صراحت معتقد است «قرار نبود جنگ عراق به باتلاقی پرهزینه بدل گردد. در عوض برنامه این بود که این جنگ، قدم نخست از طرحی بزرگتر برای نظم نوین خاورمیانه باشد. این راهبرد جاهطلبانه بدعتی چشمگیر از سیاستهای پیشین ایالاتمتحده بود و لابی و اسرائیل نیروی محرکه اصلی پشت این تغییر بودند.»[۵]
۴- فرصتی مناسب برای نشانه رفتن سوریه: جان مرشایمر معتقد است پس از جنگ عراق، مقامات رژیم صهیونیستی و لابی آیپک لزوم حمله به سوریه را برخلاف میل سازمان سیا و وزارت خارجه آمریکا مطرح نمودند. فشار لابی موجب تصویب طرح ضد سوری در کنگره و سپس تائید از سوی بوش شد، در حالی که سوریه روابط بدی با آمریکا نداشت و تهدیدی برای ایالاتمتحده محسوب نمیشد.
۵- در تیرس قرار دادن ایران: مرشایمر در خصوص پرونده هستهای ایران، عامل نخست را فشار لابی بر ایالاتمتحده میداند و معتقد است: «ممکن است برخی استدلال کنند که اسرائیل و لابی دارای نفوذ زیادی در سیاست خارجی ایالاتمتحده نسبت به ایران نیستند، چرا که ایالاتمتحده دلایل خود را برای جلوگیری از هستهای شدن ایران دارد. این تا حدودی درست است، اما جاهطلبیهای هستهای ایران تهدیدی برای موجودیت ایالاتمتحده نیست. اگر واشنگتن میتواند با شوروی، چین و کره شمالی هستهای کنار بیاید، پس با ایران هستهای نیز میتواند سر کند…حتی اگر لابی هم وجود نداشت بهدشواری میتوان تصور کرد ایران و آمریکا متحد هم باشند، ولی حداقل سیاست ایالاتمتحده میانهروتر بود و جنگ پیشگیرانه گزینهای چندان جدی نبود.»